اعتراف میکنم اون زمونا که از این نوشابه شیشه ای ها بود

یه روز خواستم یه شیشه که اضافه اومده بود رو بذارم تو در یخچال دیدم بلنده و جا نمی شه

درش آوردم یه کمش رو خوردم دوباره گذاشتم

و در کمال تعجب دیدم نه بازم جا نمی شه!

اقا اعتراف میکنم که

دوران دبستان تو کلاسمون یه پنکه داشتیم این پنکه خیلی تکون می خورد پنکه هم بالای سره دوستم بود اقا ما هم هی حواسمون بود که این افتاد سریع بپرم جلوش و به جای دوستم من بمیرم و تو روزنامه ها کلی تعریف کنن ازم

یه همیچین ادمیم من

اعتراف میکنم یه روز دختر همسایه مونو توخیابون داشت میرفت بامامانش دیدم

نیشمو با ذوق زدگی تا بناگوشم بازکردم و گفتم

سلام مونا………. چطوری؟………

دیدم تحویلم نگرفت و مامانشم میخندید

اومدم خونه به مامانم گفتم این دختر همسایه چه زود بزرگ شد تا دیروز اینقد بود

گفت :کی

من:همین مونا دیگه دختر آقای …

گفت :اون مبیناست مونا مامانشه

میگم تا حالا دقت کردین تو خونه یه سری وسایل هست

که همیشه همه جا میبینیشون ؟ اما خدا اون روز رو نیاره که بهشون احتیاج پیدا کنی !

یعنی کلا از چرخه هستی محو میشن !

سلام. من مدیر سایت هستم(miki,میکاییل)که راجب این مطلب هایی که میزارم از شما نظر میخوام.همین مطلب هایی که میزارم خوبه  یا

مطالب طولانی تر هم بزارم؟

نویسنده：miki

طراح وب سایت：miki

                                                                                                                                                   موفق و پیروز باشید

ادامه ی مطلب ...

بیا کلاغ پربازی کنیم.

 کی پر؟

 روزبی توبودن پر!عشق جزتوپر! دوست داشتن غیرتوپر! اصلا همه چی پر!

 فقط تو نپر….

میدونستم آدم بدشانسی ام ولی نه تا این حد

که بیان دستمو بگیرن ببرنم وسط تا برقصم برق بره !

از امتحان برمیگردیم ، بابا مامانمون میپرسن چطور بود ؟

میگیم عالی بود قبول میشم ! میگن بروووووووو... راستشو بگو !

بعدش میگیم افتضاح بود خراب کردم ؛

میگن مسخره بازی درنیار راستشو بگو !

ما باید به کدوم سازشون برقصیم؟

میبینی؟

 حالا دیگر به تو هم هیچ حسی ندارم!

 همانی شدم که میخواستی بسازی.........

 مرده ای بی جان بی احساس,خشک و دلی دارم از سنگ

 تنها تو مي تواني روح به جسم بدهي و قلبم را به تپش وا داري

تو مرا فریاد کن ای هم نفس / این منم آواره ی فریاد تو

این فضا با بوی تو آغشته است / آسمانم پر شده از یاد تو . . .

نویسنده：miki~